شمارش معکوس برای گرفتن قدرت سیاسی آغاز شد !
حامد محمدى

١) تحولات عظیم سیاسی در خاورميانه و شمال آفريقا و باز شدن مجدد قدرت سیاسی٬ چشم هر ناظری که منافع خود را در دوام و بقاى وضع موجود می بیند بشدت به سیاهی کشانده است. دولت ها در پى اعتراض مصمم ميليونى مردم محروم و منکوب شده بسرعت واژگون میشوند. توده های عظیم مردم برای بزیر کشیدن و تسخیر قدرت سیاسی بی صبرانه در انتظار پایان هر سرنگونی، وجد و شعف خود را برای آغاز یک سرنگونی دیگر و در یک جغرافیای سیاسی متفاوت آغاز می کنند. هر تحول و براندازی گویی "خصلت نیم بند و جوانب ضعف و فقر تلاش های اولیه خود را بی رحمانه به باد استهزا می گیرند" (هجدهم برومر لوئى بناپارت). اگر بعد از تحولات تونس، اعتراضات وسيع و مستمر مردم و اعتصابات کارگرى، دولت حسنی مبارک را وادار به تسلیم کرد٬ این بار در لیبی تصرف بخشی از قدرت سیاسی و پیشروی برای گرفتن سنگرهای متمادی را آغاز کرده اند. مردم لیبی این بار حاضر نشدند که بعد از سرنگونی دولت حسنی مبارک هیچ امتیازی به ارتش و نیروهای نظامی برای گرفتن امور بدهند و این را از جنبش سرنگونی در مصر آموختند.

٢) علاوه بر خصلت انتقادی و متکی کردن جنبش های سرنگونى طلبانه بر مکانیسم های انقلابی تر، مشخصات سياسى – جنبشى دولتها و قدرتهاى مورد هجوم انقلابى و ناهمگونى آنها٬ باعث می شود که تحولات عظیم در این دوران را دیگر نتوان بطور اخص به جنبشهاى اسلام سیاسی٬ ناسیونالیسم پرو غربی٬ ناسیونالیسم متکی بر بورژوازی ضد امپریالیستی نسبت داد. ديگر نمی توان به راحتی و با قاطعيت تحولات شگفت انگیز منطقه را به رشد یکی از جنبش های فوق موسوم کرد. اگر دولت پیش تر در قدرت در لیبی متکی بر ناسیونالیسم ضد امپریالیستی بود و جنبش سرنگونی در ایران در تقابل با اسلام سیاسی قد علم کرد٬ در مصر و تونس نیز ناسیونالیسم پرو غربی را به چالش کشید و اینک در کردستان عراق فدرالیسم پنتاگونی و متکی بر پوتین های کاخ سفیدی را در چالش با مدنیت جامعه قرار داده اند .

اگر توده های مردم تحولات منطقه را با درایت زیر نظر دارند و نقاط ضعف هر یک را با تهاجمى گسترده پشت سر ميگذارند٬ طبعا جنبش های سیاسی پیشتر در قدرت را در هر جفرافیای سیاسی اجتماعا به نقد خواهند کشید و آلترناتیوهای بورژوایی به سادگى و در اشکال پيشين نمی توانند در جبهه اعاده اوضاع موجود قد علم کند. اگر ناسیونالیسم پرو غربی نوع مبارکى در مصر و اسلام سیاسی در ايران٬ به علت تقابل طولانى با منافع اکثريت مردم شانسی برای بقاء ندارند، به طريق اولى این آلترناتیوها شانس زيادى برای قدرت سیاسی در لیبی نخواهند داشت و بالعکس چهارچوب سياسى و حکومتى کنونى ليبى در مصر و ايران بى معنى است. تحولات منطقه سوت پایان آلترناتیوهای فوق را بعنوان چهارچوبهاى قابل اتکا و براى دوره معين براى عبور از بحران کنونى به صدا در آورده است. همين بحران و بى اعتبارى آلترناتيوها است که سیاستمداران کاخ سفید را واداشته که سياست خريدن فرصت را دنبال کنند و برای پیدا کردن نیرویی تلاش کنند که حداقل بتواند موقتا پایه های نظم موجود را در هر شکلی حفظ نماید. برای این هدف٬ بورژوازی در مقیاس جهانی دست به هر جنایت و سکوتی خواهد زد. ميداندار شدن ارتش و حکومتهاى انتقالى نظامی به عنوان دولت موقت٬ و تلاش دولتهاى غربى براى صدمه نديدن ساختار اساسى نظام هاى کنونى از جمله ارتش٬ دلیلی بر اثبات این ادعاست .

۳) در پس تضاد عمیق کار و سرمایه و جنبش های ضد کاپیتالیستی نشات گرفته از این تضاد٬ اگر قدرت سیاسی به نفع منافع حداکثری طبقه کارگر خاتمه نیابد و بورژوازی راه چاره ای جزء رضایت دادن به حداقلی از رفاه در منطقه نداشته باشد٬ بنا بر تناقضات بنيادى بحران ساختاری اقتصاد سیاسی سرمایه داری، این ثبات موقتی خواهد بود و سرمایه داری برای برون رفت از بحران چاره ای ندارد تا آهنگ استثمار طبقه کارگر را افزایش دهد. زیرا عقب نشینی در قبال طبقه کارگر و ناتوانی در عدم استثمار کارگران به معنای تعمیق بحران اقتصادی و فروپاشی رویای بازگشت به ابعاد انباشت سرمایه در پیش از بحران است. این وجهه از تناقض اولا به معنی پایدار نبودن دولت های مبتنی بر مطالبات حداقلی برای پس زدن موج انقلابی است. در ثانی به معنی تعمیق و پلاریزه شدن جامعه برای قدرت سیاسی به نفع یکی از طبقات موجود در جامعه خواهد بود. لذا تحولات فوق در منطقه آغازی بر یک دوره انقلابی خواهد بود و سرنگونی دیکتاتوريهای سرمایه داری در منطقه ابتدای یک تحول عظیم اجتماعی را رقم خواهد زد .

۴) برخورد این موج سرنگونی با رژیم اسلامى در ایران اجتناب ناپذیر است. یکی از رژیم هایی که می بایست گریبان آن را توسط این موج گرفت رژیم سیاسی حاکم بر ایران است. ترس و تقلای برچیده شدن بساط اسلام سیاسی اردوهای جناح های مختلف سرمایه داری در ایران را تکه پاره کرده است و تا رسیدن این موج به ایران شاهد عمیق تر شدن تضاد جناح های رژیم خواهیم بود. گذشته از اردوی حاکم بر قدرت در ایران، اردوی اصلاح طلبان دربارى برای بقاى نظام دیگر نمی تواند در چهارچوب پیشین از موقعيت سیاسی خود دفاع کند. هم اکنون اين اردو تلاش برای باز تعریف تحمیلی حد نقطه عطف شکاف در این جناح را آغاز کرده است. شکافی که قاعدتا از زیر چشمان جنبش سرنگونی با دقت عبور خواهد کرد و آن را تبدیل به حداکثر ابزار ممکن برای سرنگونی اسلام سیاسی خواهد کرد. سیاست از چاله پریدن و به چاه افتادن گریبان تمام "اردوی سبز" را خواهد گرفت. روح سرنگونی بر فراز جناح های بورژوازی در ایران در پرواز است. این موج به مراتب بیش از گذشته بر استراتژی و موضع گیری جناح خارج از قدرت سنگینی خواهد کرد. دفاع از استراتژی های پیشین طبعا پرونده پروژه های سیاه شان را برای بقاى نظام اسلامى به دود تبدیل خواهد کرد، و تغییر استراتژی و اتخاذ سیاست سرنگونی طلبی نیز چون به ابزاری برای درهم شکستن اسلام سیاسی و به پاشنه آشیل اصلاح طلبان حکومتی تبدیل خواهد شد .

۵) جنبش سرنگونی در ایران شرايط پيچيده اى را پيش رو دارد. آنچه موقعیت جنبش سرنگونی اسلام سیاسی در ایران را نسبت به دیگر کشورها در منطقه متمایز کرده است وجود جنبش کمونیسم کارگری و خیز این جنبش برای قدرت سیاسی است. آنچه که میتواند خصلت متمایزتری در پروسه سرنگونی اسلام سیاسی در ایران بدهد کسب قدرت سیاسی توسط جنبش کمونیسم کارگری خواهد بود. البته این به معنای آمادگی کامل این جنبش برای تسخیر قدرت سیاسی در لحظه کنونى نیست اما آنچه که پیروزی این جنبش را بیش از گذشته محتمل می کند بی آلترناتیوی و بی افقی "اصلاح طلبان حکومتی" و "ناسیونالیسم پرو غربی" است. تجزیه جنبش ملى اسلامى بدليل راديکاليزه شدن جنبش سرنگونى٬ بويژه بدنبال رويدادهاى منطقه و همينطور اجبار اين جنبش براى باز تعريف خود٬ تشديد خواهد شد و خفت این جریان را خواهد گرفت. منصور حکمت در مبحث آیا پیروزی کمونیسم در ايران ممکن است در قبال "اصلاح طلبان حکومتی" می نویسد: "فرض کنید که وقتی این جنبش تجزیه شد دیدگاههایشان نیز عوض می شود و سازمان های مختلف از آنها بیرون می آید ولی به نظر من شانس شان را در قدرت از دست می دهند. یعنی اینها ائتلافشان مهم است. تک تک هیچکدامشان مهم نیستند". اما آنچه نسبت به ناسیونالیسم پرو غربی فرق کرده تغییر موضع استراتژیکشان در قبال سياست سرنگونی طلبی بود. ناسیونالیسم پرو غربی به دلیل نداشتن استراتژی روشن، خود را به بخشی از جنبش "اصلاح طلبان حکومتی" تبدیل کرد و این تغییر استراتژی باعث کاستن وزن سیاسی این جریانات گشته است .

۶) بنابر تجربه دیدن حوادث ۲ سال اخیر در ایران و بنابر یک تحلیل واقعی، جمهوری اسلامی نشان داد تا به آخر از قدرت و منافع سیاسی اش دفاع خواهد کرد و این به معنی برچیدن بساط اسلام سیاسی با مکانیسم های انقلابی است. شاید به جرات بتوان گفت سناریوهای پنتاگونی، کودتا، و با هر سناریوی سیاه دیگری نمیتوان بساط اسلام سیاسی را در ایران برچید. و بسته به ظرفیتهای جنبش کمونیسم کارگری، این آلترناتیو بنا بر تعمیق نقاط ضعف پرو غربی ها و پرو رژیمی ها شانس بیشتری برای گرفتن قدرت سیاسی دارد. حتی اگر جنبش اثباتی کمونیسم کارگری در این پروسه نتواند پیش از ورود طبقه کارگر قدرت سیاسی را به نفع خود تمام کند، بنا بر مکانیسم طبقاتی سرنگونی جمهوری اسلامی، کمونیست های کارگری می توانند با ایجاد قدرت دو گانه طى پروسه اى تمام قدرت را به نفع جنبش کمونیسم کارگری تمام کنند. يک رکن تحقق این پروسه منوط به گرفتن ابتکار عمل توسط شوراهای محلات و شوراهای کارگری و گرفتن کارخانه ها با سياست کنترل کارگری است. اینک وقت آن رسیده که بسرعت ملزومات اين روند را ايجاد و شمارش معکوس را برای گرفتن قدرت سیاسی آغاز کرد و بتوان یک دنیای بهتر را برای جامعه نوید داد .